وظيفه شيعيان در دوران غيبت

شدّت فتنه ها و كثرت ابتلائات و فزونى مشاكل و انحرافات در دوره غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)، اقتضا مىكند كه ايمان آوردگان و پيروان ولايت همواره بر حذر بوده، و نسبت به عقيده و عمل خويش مراقبت بيشترى داشته باشند. در اين باب، نكاتى چند از كلام معصومين سلام اللّهعليهم، دقت و تعمّق بيشترى مىطلبد:

الف) تمسك به ريسمان ولايت:

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«يأتى على النّاس زمان يغيب عنهم امامهم»، زمانى بر مردم فرا رسد كه پيشواى شان غايب گردد.

زراره پرسيد: در آن زمان مردم چه كنند؟ فرمود:

«يتمسّكون بالأمر الذى هم عليه حتّى يتبيّن لهم»، به همان امر ولايتى كه دارند چنگ زنند، تا بر ايشان تبيين شود.( [1] )

و در كلامى ديگر فرمود: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبلنا فى غيبة قائمنا».( [2] )

خوشا به حال شيعيان ما ! آنان كه در زمان غيبت قائم ما به ريسمان ولايت ما تمسك مىجويند.

راستى در آن زمان كه امام و پيشواى مردم، در دسترس آنان نباشد و دامهاى شيطان براى جدا كردن آنان از ولايت اهلبيت (عليهم السلام) كه همان صراط مستقيم خداست، در همه جا پراكنده شده باشد، چه وسيلهاى مطمئنتر از «حبل ولايت» مىتوان يافت كه بتواند از «افتادن به چاه ضلالت» و «گرفتار شدن به دام انحراف» جلوگيرى كند؟!

ب) تمسك به تقوى:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إن لصاحب هذا الامر غيبةً فليتّق اللّه عبدٌ و ليتمسّك بدينه».( [3] )

«به يقين صاحب اين امر را غيبتى هست، پس هر بندهاى بايد به تقواى الهى روى آورد و به دينش چنگ زند.»

همين تقواست كه روشن بينى و رزق بىحساب و گشايش الهى را نصيب انسان مىسازد، و همين تقواست كه در لحظههاى خوف و خطر دل را آرامش مىدهد، و همين تقواست كه در دوران فتنه خيز غيبت، مايه رستگارى انسانهاست.

ج) طلب معرفت:

زراره گويد: به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم اگر زمان غيبت فرزندت مهدى (عليه السلام) را درك كردم چه كنم؟

فرمود: اين دعا را بخوان; «اللّهم عرّفنى نفسك، فانّك إن لم تعرّفنى نفسك لم اعرف رسولك، اللّهم عرّفنى رسولك فانّك إن لم تعرّفنى رسولك لم اعرف حجّتك اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك إن لم تعرّفنى حجّتك ضللت عن دينى».( [4] )

«خدايا خودت را به من بشناسان كه اگر تو خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نتوانم شناخت. خدايا پيامبرت را به من بشناسان كه اگر تو پيامبرت را به من نشناسانى، حجّتت را نتوانم شناخت. خدايا حجت خود را به من بشناسان كه اگر تو حجّتت را به من نشناسانى از دينم گمراه خواهم شد.»

1 ـ

معرفتها را از خدا بايد طلبيد.

2 ـ

شناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تابع شناخت خدا، و شناخت حجّت متفرّع برشناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

3 ـ

اگرچه بدون شناخت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، شناخت حجّت ممكن نيست، امّا گمراهى از دين در اثر عدم شناخت حجّت لازم مىآيد.

به عبارت ديگر، عدم گمراهى از دين، بدون شناخت حجّت، تضمين نمىشود.

وبديهى است كه هردعايى، تنها پشتوانه حركت به حساب مىآيد، اصل دعاء ابراز نياز درونى و طلب تأييد الهى، در حركت بيرونى است.

نياز به معرفت كه احساس شد و حركت براى كسب معارف كه توسط بنده آغاز گرديد. اگر دل با خدا باشد و گام در راه او قرار گيرد وصول به معرفت تضمين شده است.

«قل ما يعبؤ بكم ربّى لولا دعاؤكم».( [5] )

«بگو اگر دعاى شما نباشد، پروردگار من به شما عنايتى نكند.»

ه ) تقيّه به عنوان سلاح مقاومت:

امام رضا (عليه السلام) فرمود: «لا دين لمن لاورع له، و لا ايمان لمن لاتقيّة له إن اكرمكم عند اللّه أعملكم بالتّقيّة فقيل له: يابن رسول اللّه إلى متى؟ قال: إلى يوم الوقت المعلوم، و هو يوم خروج قائمنا اهل البيت.»( [6] )

«كسى كه از گناه نپرهيزد، دين ندارد و كسى كه تقيّه نداشته باشد، ايمان ندارد همانا گرامىترين شما نزد خدا، كسى است كه به تقيّه بيشتر و بهتر عمل كند.»

گفته شد: اى فرزند رسول خدا تا كى؟

فرمود: «تا روز «وقت معلوم» كه همان روز ظهور و زمان قيام قائم ما اهلبيت است.

«تقيّه» هرگز به معناى «دم فروبستن» و «بىتفاوت ماندن» و بنا به «مصلحت اصطلاحى» رفتار كردن و «نان به نرخ روز خوردن» نيست.

«تقيّه» هرگز به معناى «دست كشيدن از آرمانها» و همراه شدن با هركس و ناكس نيست. تقيّهاى كه از وظايف شيعيان در دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) شمرده شده و ارزشى هم سنگ با «تقوى» دارد وعدم رعايتش مساوى «با بىايمانى» شمرده شده، نوعى سلاح مقاومت است.

امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيات (95 تا 97) سوره كهف كه در باره بناى سدّ، توسط ذوالقرنين است و طى آنان از سدّى بلند كه دشمنان نتوانند بر فرازش روند و از شكافتنش ناتوان باشند حكايت شده است مىفرمايد:

«اذا عَمِلتَ بالتقيّة لم يقدروا لك على حيلة و هو الحصن الحصين وصار بينك و بين اعداء اللّه سداً لايستطيعون له نقباً».( [7] )

هنگامى كه به تقيّه عمل كنى چارهاى عليه تو نمىيابند ونمىتوانند با تو نيرنگ بازند، و آن به مانند دژى استوار و محكم است و بين تو و دشمنان خدا سدّى نفوذ ناپذير ايجاد مىكند.»

پس تقيه، چارهاى براى در امان ماندن از دشمن مقتدر و فرصتى براى قدرت يافتن خويش است تا نيروها بيهوده هدر نروند و در موقع مناسب توان ضربه زدن به دشمن را داشته باشند.

هـ) انتظار آگاهانه:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اقرب، ما يكون العباد من اللّه جلّ ذكره و أرضى ما يكون عنهم اذا افتقدوا حجّة اللّه جلّ و عزّ و لم يظهر لهم و لم يعلموا مكانه و هم فى ذلك يعلمون أنّه لم تَبطُل حجّة اللّه جلّ ذكره و لاميثاقه، فعندها فتوقّعوا الفرج صباحاً و مساءً...»( [8] )

«زمانى كه بندگان به خداى بزرگ نزديك ترند و خدا از ايشان بيشتر راضى است، زمانى است كه حجت خداى تعالى از ميان آنان ناپديد گردد و ظاهر نشود و آنان جايش را هم ندانند. با اين همه بدانند كه حجت و ميثاق خدا از بين نرفته و باطل نشده است. در آن حال، در هر صبح و شام، چشم انتظار فرج باشيد».

فضيلت بندگان خدا در اين زمان و رضايت بيشتر خداوند از آنان، بدين جهت است كه آنان بىآنكه امام خويش را ببينند و معجزاتش را مشاهده كنند و در حيرتها به درخانهاش پناهنده شوند، تنها با اعتماد به خدا و پايبندى به تقوى و دوستى اهلبيت، ميثاق الهى را نگاهبانى كرده ومرزهاى عقيده را پاس مىدارند.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «يا ابا بصير! طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته و المطيعين له فى ظهوره، اولئك اولياء اللّه الذين لاخوف عليهم و لاهم يحزنون.»( [9] )

«اى ابوبصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما كه در دوران غيبت او در انتظار ظهورش به سر مىبرند و در دوران ظهورش به اطاعت او روى مىكنند، آنان اولياى خدا هستند كه هيچ ترس و اندوهى بر ايشان نيست.»

باهم آمدن دو وصفِ «انتظار در غيبت» و «اطاعت در ظهور»، براى شيعيان حضرت قائم(عليه السلام)، نشان دهنده نوعى ملازمت بين ايندو وصف است. به اين معنا كه شيعيان منتظر در دوران غيبت چنان امام خود را شناخته و در اطاعتش مىكوشند كه اگر دوران ظهور تحقق مىيافت، در زمره مطيعين حقيقى او بودند.

هـ ) حزن و اندوه بر مصائب غيبت و دعا براى ظهور :

سدير صيرفى گويد: با برخى از اصحاب بر امام صادق (عليه السلام) وارد شديم، او را نشسته بر خاك ديديم، در حالى كه عبايى خشن با آستين كوتاه پوشيده و با قلبى سوخته، همچون مادر فرزند از دست داده، مىگريست، رنگ چهرهاش تغيير كرده و اندوه از گونههاى مباركش پيدا بود و اشكهايش، لباسش را خيس كرده بود وناله مىكرد:

«مولاى من! غيبت تو، خواب را از چشمانم ربوده و زمين را بر من تنگ نموده و آسايش دلم را از من گرفته است!

مولاى من! غيبت تو، بلا و مصيبت مرا به فاجعههاى ابدى پيوند داده، و از دست دادن ياران، يكى پس از ديگرى، اجتماع و شماره ما را از بين برده، هنوز سوزش اشكى كه از چشمم مىريزد و نالهاى كه از دلم بر مىخيزد با ياد بلاها و سختىهاى ـ دوران غيبت تو ـ پايان نيافته كه درد و رنج شديدتر و دردناكترى در برابر ديدگانم شكل مىگيرد!»

سدير گويد: شگفت زده پرسيديم اين ماتم وگريه براى چيست؟!

امام صادق(عليه السلام) آهى عميق و سوزناك كشيد و فرمود:

اى واى! صبح امروز، در كتاب جفر نظر مىكردم و در باره ولادت و غيبت طولانى و طول عمر قائم ما و بلاهاى مؤمنين در آن زمان و ايجاد شك و ترديد در اثر طول غيبت و ارتداد اكثريت مردم از دين و خروج آنان از تعهد به اسلام، تأمل و دقتى داشتم، در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چيره شد.»( [10] )

وقتى حال امام صادق(عليه السلام) ـ كه حدود يكصد سال قبل از آغاز دوره غيبت مىزيسته است ـ چنين باشد، بايد ديد حال سرگشتگان دوران غيبت و دورماندگان از چشمه زلال ولايت چگونه بايد باشد، بيهوده نيست كه در هر مناسبتى شادى آفرين يا غمبار، سفارش به قرائت دعاى ندبه شدهايم كه حديث اشك و سوز دل منتظران حضرت مهدى(عليه السلام) است.

وبى مورد نيست كه اين چنين بر دعاى براى فرج در زمان غيبت، تأكيد شده است.

امام زمان(عليه السلام) مىفرمايد: «اكثر و الدعاء بتعجيل الفرج».( [11] )

«براى نزديك شدن ظهور و فرج، بسيار دعا كنيد.»



سنّت انتظار

از آن زمان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سخن از جهانى شدن آيين توحيد، به دست حضرت مهدى(عليه السلام)، به ميان آورد و نويد غلبه اسلام بر تمامى اديان را به مسلمانان داد، و بهترين عبادت را انتظار فرج اسلام و مسلمين به حساب آورد( [12] )، مسلمانان ديده انتظار به راه دولت كريمهاى دوختند كه در آن اسلام و اسلاميان عزّت مىيابند و كفر و نفاق به ذلّت و زبونى گرفتار مىآيند.( [13] )

در دوران پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز، هر زمان كه فتنه خلفاى جور شدت مىگرفت، پيشوايان معصوم (عليهم السلام) مىكوشيدند با انگيزش انتظار، اميد را در دلهاى ستم ديدگان زنده نگه دارند وشور مقاومت و مبارزه را در وجودشان بر انگيزانند.

چنانكه اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به اصحاب خويش مىفرمود:

«انتظروا الفرج، و لاتيأسوا من روح اللّه، فاِنَّ احب الاعمال الى اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج (إلى أن قال:) الأخذ بأمرنا معنا غداً فى حظيرة القدس و المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل اللّه.»( [14] )

«چشم انتظار فرج باشيد و از يارى و رحمت خدا نا اميد نشويد، به يقين، محبوبترين كارها در نزد خدا، انتظار فرج است (تا آنجا كه فرمود:) كسى كه به امر ولايت ما چنگ زند، فرداى قيامت در روضه رضوان با ما خواهد بود و كسى كه د رانتظار امر ما به سر ببرد، مانند كسى است كه در راه خدا به خون غلطيده باشد».

تأكيد بر امر انتظار فرج، از طرف پيشوايان دين تا آنجا بود كه بسيارى از اصحاب، شرايط موجود زمان خود را براى حصول فرج كافى دانسته، امام آن دوران را به عنوان صاحب الامر مىپنداشتند و در اين باره از او سئوال مىكردند. چنين توهمى در دهها روايت، از جمله روايت شعيب بن ابى حمزه در برابر امام صادق (عليه السلام) و ريّان بن الصلت، در برابر امام رضا(عليه السلام) مطرح گرديده كه مىپرسد:

أنت صاحب الأمر؟( [15] )

و نيز در همان زمانها، كسانى از مواليان اهلبيت (عليهم السلام) بودند كه بر سنّت انتظار فرج آنچنان پافشارى مىكردند كه به ترك كسب و كارشان مىانجاميد. بطور نمونه مىتوان از شخصى به نام عبدالحميد واسطى نام برد كه خدمت امام محمد باقر (عليه السلام)مىرسد و مىگويد: «اصلحك اللّه، لقد تركنا اسواقنا انتظاراً لهذا الامر».

خدا امرت را اصلاح كند، ما به خاطر انتظار اين امر، كار و كسب خويش در بازارها را رها كردهايم.

امام صادق (عليه السلام) به عنوان تأييد و تصديق موضع منتظرانه او مىفرمايد:

«يا عبدالحميد! أترى من حبس نفسه على اللّه عزّوجلّ، لا يجعل اللّه له مخرجَاً؟ بلى، واللّه ليجعلنَّ له مخرجاً».( [16] )

«اى عبدالحميد! آيا به نظر تو كسى كه خودش را وقف براى خداى عزّوجلّ نموده باشد خداوند برايش فرج و گشايشى حاصل نمىفرمايد؟ چرا، به خدا سوگند كه حتماً براى او گشايش و رهايى قرار مىدهد».

سنّت انتظار در دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) به حق، جلوهاى ويژه دارد. منتظران حقيقى اين دوران، هيچ شبى را بدون حالت انتظار به صبح نرساندند، انتظار تا آنجا كه شمشير بر زير بستر خود مىنهادند تا اگر فردا روز ظهور باشد، بىدرنگ به يارى مولاىشان بشتابند.



ولايت فقيه

ولايت فقيه پرتوى از ولايت امام زمان (عليه السلام)، و ولايت امام زمان(عليه السلام)پرتوى از ولايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، و ولايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پرتوى از ولايت اللّه جلّ و علا است.

از ديدگاه مكتب توحيد، مالك همه چيز و همه كس خداست و همچنين مالكيت مطلقه او منشأ حاكميّت مطلقه اوست. از اين رو بنابر اعتقاد موحّدان، هر حكومتى بايد از حكومت اللّه سر چشمه گيرد و بر اساس اراده و اجازه او تشكيل شود.

آن زمان كه خداوند پيامبرانش را براى هدايت انسانها فرستاد، حقّ زمامدارى آنان را نيز امضا فرمود و همگان را به تبعيّت و فرمانبرى آنان در همه زمينهها دعوت نمود.

در باره پيامبر گرامى اسلام فرمود: «فلا و ربك لايؤمنون حتّى يحكّموك فيما شجر بينهم، ثم لايجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلّموا تسليماً».( [17] )

«قسم به پروردگار تو! اين مردم مؤمن واقعى نخواهند بود، مگر آنكه حكومت و داورى تو را در همه موارد مورد اختلاف خويش بپذيرند، سپس نسبت به رأى و قضاوت تو ـ حتّى اگر مخالف منافع آنان باشد ـ كاملا تسليم باشند و حتّى در درون دل خويش، هيچگونه نارضايتى و ناراحتى احساس نكنند».

و نيز در همين باره فرمود: «النبى اولى بالمؤمنين من أنفسهم».( [18] )

« ـ در رعايت مصالح فردى و اجتماعى ايمان آوردگان ـ ولايت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بر جان و مال آنان بالاتر و بيشتر از ولايت خود آنان است».

بديهى است كه اين ولايت با رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پايان نمىپذيرد. و حفظ حدود اسلام و استقرار نظام مسلمين كه حكمت امضاى چنين ولايتى براى آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)، بود پس از او نيز استمرار مىيابد. و بدين طريق ائمه بزرگوارى كه وارثان تمام شئون پيامبر ـ غير از نبوّت ـ مىباشند عهده دار اين ولايت و حاكميت به حساب مىآيند.

امام رضا (عليه السلام) مىفرمايند: «إنّ الامامة خلافة اللّه و خلافة رسوله(صلى الله عليه وآله وسلم) و مقام اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خلافة الحسن و الحسين(عليهما السلام). إن الامام زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عزّ المؤمنين، الامام أسّ الاسلام النامى و فرعه السامى. باالامام تمام الصلوة و الزكوة و الصّيام و الحج و الجهاد و توفير الفيىء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحكام و منع الثغور و الاطراف».( [19] )

«براستى امامت، خلافت از خدا و خلافت رسولخدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و مقام اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خلافت حسن و حسين (عليهما السلام) است. براستى امامت، زمام دين ونظام مسلمين وصلاح دنيا و عزّت مؤمنان است.

امام، بنياد رشد كننده اسلام و شعبه والاى آن است. به وسيله امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد شكل مىگيرند و كمال مىيابند و خراج و صدقات فزونى مىپذيرند و حدود و احكام الهى اجراء مىشوند و مرزها و جوانب مملكت اسلامى محفوظ مىمانند».

در اين دوران، امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام) كه از جانب خدا و به تبعيّت از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دارنده همه شئونات مذكور است، در پس پرده غيبت بسر مىبرد و از سوى ديگر ترديدى نيست كه باغيبت آن بزرگوار، خداوند حكيم، پيروان او و امّت بزرگ اسلام را بىسرپرست و بلاتكليف نمىپسندد.

پس يا بايد پذيرفت كه خداوند امر تعيين حاكم و ولىّ امر را مطلقاً بر عهده خود مردم وا نهاده است كه ممكن نيست. چون شرايط غيبت، حكمتهاى جعل حاكم و ولىّ امر الهى را تغيير نداده بلكه آن را ضرورىتر مىسازد، و خدايى كه در دوران حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و امام(عليه السلام)مردم را بىرهبر و سرپرست نپسنديده، وا نهادگى آنان را در زمان غيبت امضا نمىفرمايد.

و يا بايد قبول كرد، كه در دوران غيبت نيز، اشخاصى با بهرهگيرى از ولايت الهى و حق حاكميت پيامبر و امام، در چهار چوبه كلمات راهگشا و فرمايشات مسئوليت بخش خود آن بزرگواران، حق ولايت و وظيفه سرپرستى مسلمين را بر عهده دارند.

اسحاق بن يعقوب از امام زمان(عليه السلام) طى نامهاى مىپرسد كه به هنگام غيبت شما در حوادثى كه روى مىدهد به چه كسى مراجعه كنيم؟ فرمود:

«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللّه.»( [20] )

«در حوادث و رويدادهايى كه براىتان پيش مىآيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدايم».

امام حسن عسكرى(عليه السلام) فرمودند: «فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه، فللعوام أن يقلّدوه.»( [21] )

«هر فقيهى كه نگهدارنده نفس ـ از انحرافات و لغزشها ـ و حفظ كننده دين و مخالف با هواهاى نفسانى و مطيع امر مولاى خويش باشد، بر عامّه مردم است كه تقليد كننده ـ و تابع ـ او باشند».

و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «ينظر اِنّ من كان منكم ممن روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانّى قد جعلته حاكماً».( [22] )

«آنان كه باهم اختلافى دارند بايد بنگرند و يك نفر از بين شما را كه راوى حديث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احكام ما را بشناسد شناسايى كنند و او را «حَكَم» قرار دهند زيرا من او را حاكم بر شما قرار دادم.

ساده انديشانه خواهد بود اگر كسى بگويد دائره اين «حجّت قرار گرفتن» و «لزوم تبعيت و تقليد» و «جعل حاكميت» فقط منحصر در اختلافات شخصى دو نزاع كننده يا پارهاى فروع فقهى مىباشد، و امام زمان(عليه السلام) و ساير امامان بزرگوار در اين فرمايشات به امر مهم حكومت و راهبرى اجتماع بر اساس قواعد اسلام و قرآن، نظرى نداشته و تشكيل حكومت اسلامى و كيفيت پياده شدن احكام اجتماعى اين دين مبين را، در اين احاديث ونظاير آنها، ناديده گرفته و دست فتنه پردازان دوره غيبت را در بازيچه قرار دادن نظام اسلام و مسلمين، كاملا باز قرار دادهاند!!

امام راحل (قدس سره) در مبحث ولايت فقيه از «كتاب البيع» بعد از نقل و بررسى دهها دليل و روايت معتبر مىفرمايد:

از آنچه بيان شد نتيجه مىگيريم كه فقهاء از طرف ائمّه (عليهم السلام) در جميع آنچه در اختيار آنان بوده است، داراى ولايت هستند. مگر دليلى بر اختصاص امرى خاص به معصوم (عليه السلام)اقامه شود كه در آن صورت، اين اصل كلى، استثناء مىخورد ... .

ما قبلا گفتيم همه اختياراتى كه در خصوص ولايت وحكومت براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه(عليهم السلام) معيّن شده است، عيناً براى فقيه نيز معيّن و ثابت است. امّا اگر ولايتى، از جهت ديگر غير از زمامدارى و حكومت، براى ائمه (سلام اللّه عليهم) معين و دانسته شود، دراين صورت فقهاء ازچنين ولايتى برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوييم امام معصوم(عليه السلام)راجع به طلاق دادن همسر يك مرد يا فروختن و گرفتن مال او ـ گرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نكند ـ ولايت دارد، اين ديگر در مورد فقيه، صادق نيست و او در اين امور ولايت ندارد، و در تمام دلايل كه پيشتر راجع به ولايت فقيه گفتيم، دليلى بر ثبوت اين مقام براى فقها وجود ندارد. چنانكه در كلام امام راحل (قدس سره) اشاره شده ولايت فقيه با همه گستردگىاش در حيطه حفظ مصلحت عمومى جامعه اسلامى شكل مىگيرد.

به عبارت ديگر، فقيه جامع الشرايط در هر شرايط زمانى و مكانى و اجتماعى بايد راهى رابرگزيند كه مكتب و مقرّرات آن بهتر اجرا شود. و به تعبير فقها، بايد «غبطه مسلمين» را رعايت نمايد، به اين معنا كه در همه امور بايد آنچه را كه بيشتر به صلاح اسلام و مصلحت مسلمين است اختيار كند.

از همين ديدگاه است كه در حكومت اسلامى دوران غيبت، تشكيل قواى سهگانه قانونگذارى، قضايى، اجرايى و نهادهاى نظارتى از طرف فقيه ضرورت مىيابد وبا همه اختياراتى كه ولىّ فقيه در اداره اجتماع دارد، باز هم مراجعه به آراى مردم در امورى چون تعيين رئيس جمهور و نوّاب مجلس و غيره معنا پيدا مىكند.



مقدّمات ظهور

بدون شك پيش از ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) علامات و نشانههايى پديد خواهد آمد كه طى روايات زيادى از زمان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين(عليه السلام)تا زمان خود مولا امام زمان(عليه السلام) بر آنها تأكيد مىشده است.

الف ـ برخى از اين نشانهها مربوط به پديدههاى طبيعى است: همچون بروز طاعون، خشكسالى، كسوف و خسوف در رمضان و برخى ديگر مربوط به پديدههاى اجتماعى مىباشد; مانند بروز جنگهاى متعدّد، خروج سفيانى، فساد اجتماعى و دستهاى ديگر پديدههاى غير طبيعى ويژهاى است: چون صيحه آسمانى، سرخى آتشگونهاى در آسمان، فرو رفتن لشكرى در زمين.

ب ـ برخى از اين نشانهها اختصاص به زمان خاصى ندارد : و ممكن است سالها بلكه دهها سال قبل از ظهور اتفاق بيفتد. اما برخى ديگر از آنها اختصاص به سال ظهور دارد: چنانكه در روايتى از قول امام صادق(عليه السلام) آمده است: «قبل از قيام قائم(عليه السلام) پنج واقعه اتفاق مىافتد: خروج يمانى و قيام سفيانى، نداى آسمانى، فرو رفتن لشكر در بيداء و كشته شدن نفس زكيّه.»

و در حديثى ديگر فرمود: «ليس بين قائم آل محمد و قتل نفس الزكيّه اِلاّ خمسة عشر ليلة».

«بين ظهور قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و كشته شدن نفس زكيّه، بيش از پانزده شب فاصله نيست».

ج ـ بعضى از اين نشانهها، قطعى و حتمى است و برخى ديگر نشانههاى غير قطعى به شمار آمدهاند كه در تعيين اين جهت، بين روايات اين باب، اختلاف وجود دارد.

قابل تذكّر اين كه، عليرغم بحثهاى جنجالى و اختلاف آفرينى كه گاهى بر سر بروز پارهاى نشانهها و مقدار دلالت آن بر نزديك شدن ظهور خجسته مولا امام زمان (عليه السلام) پيش مىآيد، بايد توجّه داشت كه:

اولا: هيچ كس حق ندارد با استناد به نشانهاى خاص كه به نظر او يقيناً از علامات ظهور شمرده مىشود، وقتى خاص را براى ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) تعيين نمايد; زيرا در آن صورت به تصريح خود مولا، مشمول «كذب الوقّاتون» شده و در هر رتبه علمى و اجتماعى هم كه باشد، بايد مورد تكذيب قرار گيرد.

ثانياً: آنچه اهميت دارد حفظ آمادگى مردم براى ظهور امام زمان(عليه السلام)است بهگونهاى كه هر صبح و شام آمادگى داشته باشند كه اگر امر فرج امضاء شد، بتوانند به يارى او قيام كنند و در راه اهداف الهى او از مال و جان و امكانات خويش در گذرند. به عبارت ديگر: حتّى در صورتى كه بر فرض، هيچ نشانهاى بر قرب ظهور دلالت نكند، نمىتوان غافلانه به زندگى عادى پرداخت و از وظيفههايى كه شيعه و همه مردم نسبت به ساحت مقدس امام زمان (عليه السلام) دارند، غفلت كرد.

ثالثاً: نظام جمهورى اسلامى در ايران بهترين زمينه را براى آزمايش منتظران در كيفيت يارى رسانى به امام عصر (عليه السلام) فراهم كرده است، لذا برهمه منتظران حقيقى امام زمان (عليه السلام) است كه همه امكانات خويش را در حفظ اين نظام و تضمين بقاى آن، در راستاى احكام و قرآن و ولايت به كار گيرند.

رابعاً: ميزان پايبندى كسانى كه همواره دم از امام زمان (عليه السلام)مىزنند وبر سر اثبات فلان نشانه ظهور و حكايت فلان ديدار با مولا كتابها مىنويسند، بايد به مقدار فداكارى آنان در هدايت اجتماعى و بر قرارى عدالت و مسئوليت پذيرى آنان در اين راه، قابل اثبات باشد.



نگاهى به دوران پس از ظهور

دوران پس از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام)، بدون شك، والاترين، شكوفاترين وارجمندترين فصل تاريخ انسانيّت است. دورانى كه وعدههاى خداوند در خلافت مؤمنان و امامت مستضعفان وراثت صالحان عملى مىگردد و جهان با قدرت الهى آخرين پرچمدار عدالت و توحيد، صحنه شكوهمندترين جلوههاى عبادت پروردگار مىشود.

در احاديث مختلفه، گوشههايى از عظمت آن دوران به تصوير كشيده شده است:

1 ـ

حاكميت اسلام در سراسر هستى:

امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه از قرآن كريم: «و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدّين للّه»( [23] ) مىفرمايد:

«تأويل اين آيه هنوز نيامده است. پس زمانى كه تأويل آن فرا رسد، آنقدر از مشركين كشته مىشوند تا بقيّه، خداى عزّوجلّ را به آيين توحيد پرستش نمايند و هيچ آثارى از شرك باقى نماند، و اين امر در قيام قائم ما، تحقق خواهد يافت».

امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود: «اذا قام القائم لايبقى أرض اِلاّ نودى فيها شهادة أن لا اِله اِلاّ اللّه و أنّ محمداً رسول اللّه».( [24] )

«زمانى كه حضرت قائم قيام كند، هيچ سرزمينى نمىماند مگر اينكه نداى شهادتين ـ لا اِله اِلاّ اللّه و محمد رسول اللّه ـ در آن طنين اندازد».

2 ـ

اقامه كامل حدود الهى:

امام كاظم (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه «يحيى الأرض بعد موتها»( [25] ) با اشاره به قيام حضرت مهدى (عليه السلام) فرمود:

«مراد اين نيست كه خداوند زمين را با باران زنده مىكند، بلكه خداوند مردانى را بر مىانگيزد كه زمين را با احياى عدالت و اقامه حدود الهى زنده مىسازند».( [26] )

3 ـ

احياى قرآن و معارف قرآنى:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اشاره به قيام حضرت مهدى (عليه السلام) فرمودند:

«كأنّى أنظر إلى شيعتنا بمسجد الكوفة. و قد ضربوا الفساطيط يعلّمون النّاس القرآن كما أنزل.»( [27] )

«گويا شيعيان ما اهلبيت را مىبينم كه در مسجد كوفه گرد آمده و خيمههايى زدهاند و در آنها قرآن را آنچنانكه نازل شده است به مردم مىآموزند».

مولا على (عليه السلام) در خطبهاى ديگر، در باره عمل كَردِ حضرت مهدى(عليه السلام) پس از ظهور فرمودند:

«يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأى.»( [28] )

«آن هنگام كه مردم هدايت را تابع هواى خويش قرار داده باشند، او مىآيد و خواستههاى نفسانى را به تبعيّت از هدايت مىكشاند.

و آن زمان كه مردم قرآن را مطابق نظر و رأى خود توجيه كرده باشند، او مىآيد و رأى و انديشه را به خدمت قرآن مىگيرد و آن را در مطابقت با قرآن شكل مىبخشد».( [29] )

4 ـ

گسترش عدالت و رفع ستم:

رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «المهدى من ولدى، تكون له غيبة. ادا ظهر يملأ الأرض قسطاً وعدلا كما ملئت ظلماً و جوراً.»( [30] )

«مهدى(عليه السلام) از فرزندان من است. او را غيبتى هست. زمانى كه ظهور كند، زمين را از قسط و عدل پر سازد چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد».

اين حديث و نظاير آن، در كتب شيعه و سنى، از شهرت و تواتر فوق العادهاى برخودار است. و در اغلب آنها عناوين قسط و عدل در كنارهم آمده است كه يقيناً فرقهايى با يكديگر دارند. مانند اينكه گفتهاند: عدل اعم از قسط است. قسط فقط رعايت حق ديگران است و عدل، رعايت حق همه چيز و همه كس; قسط فقط در مورد ديگران بكار مىرود و عدل در مورد رابطه انسان باخود، باخدا و با ديگران; قسط ضد جور است و عدل ضد ظلم.

5 ـ

تجديد اسلام:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اذا قام القائم (عليه السلام) دعا الناس إلى الاسلام جديداً».( [31] )

«زمانى كه حضرت قائم (عليه السلام) قيام مىكند مردم را مجدّداً به اسلام فرا مىخواند».

دوران پر فراز و نشيب پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و روى كار آمدن اسلام خلافت، موجبات تحريف و توجيه مبانى اسلامى و معارف دينى را فراهم كرد. و دور ماندن مردم از اهلبيت (عليهم السلام) كه پاسداران حريم اسلام ناب محمّدى بودند، خصوصاً در دوران غيبت طولانى امام زمان(عليه السلام)، چنان فكر و انديشه مسلمين را با حقايق وحى بيگانه كرد كه امام صادق (عليه السلام) به دنبال همان فرمايش فوق مىفرمايد:

«او دو باره مردم را به اسلام دعوت مىكند و به امرى هدايت مىكند كه از ميان رفته است و مردم، از مسير آن گمراه شدهاند. همانا حضرت قائم (عليه السلام)، «مهدى» ناميده شده است به خاطر آنكه به امرى گم شده هدايت مىكند و «قائم» ناميده شد از آن رو كه به «حق» قيام مىكند».( [32] )

امام باقر(عليه السلام) در باره سيره حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:

«آنچه را پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) انجام داد او نيز انجام مىدهد، بنيانهاى پيشين را در هم مىشكند، چنانكه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) امر جاهليت را در هم شكست، و او اسلام را دو باره از سر مىگيرد. «و يستأنف الاسلام جديداً».( [33] )

6 ـ

كمال دانش و معرفت:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «علم بيست و هفت حرف است ـ بيست و هفت قسمت دارد ـ همه معارفى كه پيامبران صلوات اللّه عليهم آوردهاند، دو حرف است. پس مردم تا امروز بيش از اين دو حرف را نشناختهاند. «فاذا قام قائمنا أخرج الخمسة و العشرين حرفاً فبثَّها فى النّاس و ضممّ اليها الحرفين» پس زمانى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف ديگر را ظاهر ساخته و با آن دو حرف قبلى ضميمه ساخته و در بين مردم منتشر گرداند».( [34] )

ابزار دانش اندوزى آنچنان گسترش مىيابد و فراگيرى معارف آنقدر آسان مىشود كه همگان در همه جا به زينت علم و معرفت دست مىيابند و از دانش يكديگر بىنياز مىشوند.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

«تؤتون الحكمة فى زمانه، حتّى أنّ المرأة لتقضى فى بيتها بكتاب اللّه تعالى و سنّة رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)».( [35] )

«در زمان حضرت مهدى (عليه السلام)، به دانش و حكمت دست مىيابيد تا آنجا كه زن در خانهاش، بر اساس كتاب خداى تعالى و سنّت رسولخدا (صلى الله عليه وآله وسلم) قضاوت مىكند».

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) در باره دوران پس از ظهور مهدى (عليه السلام)فرمود:

«يُقذف فى قلوبهم العلم، فلايحتاج مؤمن إلى ماعند اخيه من علم».( [36] )

«دانش در دلهاى مؤمنين انداخته مىشود، در آن زمان مؤمن، نيازى به دانش برادر ايمانى خويش پيدا نمىكند».

7 ـ

رشد عقلى:

امام باقر (عليه السلام) فرمود: «اذا قام قائمنا وضع اللّه يده على رئوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم».( [37] )

«آن زمان كه قائم ما (عليه السلام) قيام كند، خداوند دستش را بر سر بندگان گذارد و بدين وسيله عقول آنان را جمع كند و سامان بخشد و فكر و انديشه آنان را كامل گرداند».

اگر پذيرفته باشيم كه «همه خوبىها را به عقل مىتوان دريافت».( [38] )

و «دين انسان به عقل اوست و هر كه عقل ندارد دين ندارد».( [39] )

و «عقل راهنماى انسان مؤمن است».( [40] )

و «دين شخص، استقامت نيابد مگر آنكه عقل وى استقامت يابد».( [41] )

و دين شخص را بايد به ميزان عقل او سنجيد كه «نبايد اسلام كسى شما را به شگفت آورد، مگر زمانى كه كنه و عمق عقل او را در يابيد».( [42] )

و ارزش عمل خير را بايد به مقدار عقل شخص دريافت كه «مردم كارهاى شايسته مىكنند، امّا پاداش خويش را روز قيامت به قدر عقولشان دريافت مىدارند».( [43] )

اگر كلام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را ـ در آنچه نسبت به اهميت عقل و نقش حياتى آن ذكر شد ـ باور داشته باشيم، بهترين رهآورد ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)را در همين ويژگى جستجو مىكنيم. از آن رو كه ريشه همه مشكلات ما ـ در نفس ابتلاى به غيبت و در خسارتهايى كه به دنبال غيبت مولايمان دامنگيرمان شده ـ در كم سويى نور عقل، و تيرگى آيينه انديشه صحيح است.

8 ـ

 امنيّت و آسايش

در زمان او «گوسفند وگرگ» و «گاو و شير» و «انسان و مار» به امنيت مىرسند( [44] ) از صحف ادريس (عليه السلام) نقل شده:

«در زمان خروج قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)امنيت به زمين بخشيده مىشود، ضرر رسانيدن و ترس از يكديگر از بين مىرود. درندگان و حيوانات اهلى بين مردم زندگى مىكنند و برخى از آنان برخى ديگر را آزار نمىرسانند».( [45] )

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «تمشى المرئة بين العراق و الشام لاتضع قدميها اِلاّ على النبات و على رأسها زينتها. لايهيجها سبع ولاتخافه».( [46] )

«در دولت حضرت مهدى (عليه السلام) زنى بين عراق و شام راه مىپيمايد در حالى كه گامش را ـ از كثرت آبادانى زمين ـ جز بر سبزه و گياه نمىنهد. و با اينكه زينت و زيور خويش را بر سر و چهره دارد هيچ درندهاى به او حمله نمىكند و آن زن ـ در اثر اطمينان به امنيّت موجود ـ ترسى به دل راه نمىدهد».

9 ـ

يگانگى و اتحاد و محبّت:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) مىپرسد: آيا مهدى (عليه السلام)از بين ما، خاندان محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است يا از غير ماست؟ رسولخدا مىفرمايد:

«نه; بلكه از بين ماست. خداوند دين را به او خاتمه مىبخشد چنانكه به ما آغاز فرمود. و مردم به وسيله او از فتنهها رهايى مىيابند چنانكه به وسيله ما از شرك نجات يافتند. و خداوند به وسيله او بعد از دشمنى و فتنه، الفت برادرانه ايجاد مىكند چنانكه بوسيله ما بعد از دشمنى شرك، الفت در دين ايجاد فرمود.»( [47] )

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: «و يؤلّف به بين القلوب المختلفه».( [48] )

«و خداوند به وسيله حضرت مهدى (عليه السلام) بين دلهاى مخالف، الفت و دوستى ايجاد مىكند».

و در حديثى ديگر فرمود: «لوقد قام قائمنا، لأنزلت السماء قطرها ولأخرجت الأرض نباتها و اذهبت الشحناء من قلوب العباد».( [49] )

«اگر قائم ما قيام نمايد، آسمان، بارانش را نازل كند و زمين، گياهانش را بروياند و كينه و دشمنى و ستيزهجويى از دلهاى بندگان برود».

10 ـ

تطهير زمين از گناه:

امام صادق(عليه السلام) در بيان حال مردم پس از ظهور مهدى(عليه السلام)فرمود:

«و لا يعصون اللّه عزّوجلّ فى ارضه».( [50] ) در زمين به نافرمانى خدا نمىپردازند.



پرتوى از فرمايشات نورانى قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله)

كلام جانبخش حضرت مهدى(عليه السلام)، كه در ضمن ديدارهايى با مواليان حقيقى و شيعيان خاص، يا در توقيعات شريفه از ناحيه مقدسه آن بزرگوار صادر شده است، در همه ابعاد، الهام دهنده، راهگشا، تعهّد بخش و حركت آفرين است.

تدبّر در نمونههايى از سخنان حضرت، مىتواند شيوايى و غناى معجزه آساى آن را به ما بشناساند و در راستاى شناخت بيشتر آن امام كريم و عمل به خواستههاى خدا جويانه وارشادات حكيمانه ايشان، ياريگرمان باشد.

معرّفى خويشتن:

*يگانه مظهر الهى: «انا بقيّة اللّه في أرضه».

من يگانه مظهر و الهى باقيمانده در زمين هستم.( [51] )

*حجّت خدا: «انا حجّة اللّه على عباده».

من حجّت خداوند بربندگان اويم.( [52] )

*پايان بخش سلسله وصايت: «انا خاتم الأوصياء».

من آخرين وصىّ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و پايان دهنده سلسله وصايت مىباشم.( [53] )

*قيام كننده: «انا القائم من آل محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) ».

من، قيام كننده از خاندان پيامبر خدا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)هستم.

*احياگر عدلت: «انا الّذى أخرج فى آخر الزّمان بهذا السّيف فاملأ الارض عدلا وقسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً».

من با اين شمشير در آخر زمان قيام مىكنم و زمين را از عدالت و داد، آكنده مىسازم چنانكه از بيداد و ستم پر شده باشد.

*انتقام گيرنده: «انا بقيّة اللّه فى أرضه والمنتقم من اعدائه».

من يگانه مظهر الهى، باقيمانده در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدايم.( [54] )

*مظهر و همراه حقّ: «وليعلموا أنّ الحقّ معنا وفينا».

همگان بدانند كه به راستى حقّ با ما و نزد ماست.( [55] )

نقش خويش در حفظ و هدايت مردم:

*واسطه دفع بلاها: «بى يدفع اللّه البلاء عن اهلى و شيعتى».

«به وسيله من است كه خداوند عزّوجلّ بلا و مصيبت را از اهلبيت و شيعيان من دور مىگرداند.»

* سبب امنيّت: «إنى لامان لأهل الأرض كما أنّ النّجوم أمان لاهل السّماء».

«همانا من موجب امنيّت براى اهل زمين هستم چنانكه ستارگان سبب امنيّت اهل آسمانهايند.»

*ياد كرد و مراعات: «انّا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم، ولولا ذلك لنزل بكم اللاَّْواء واصطلمكم الاعداء».

ما در مراعات حال شما كوتاهى نمىكنيم و يادتان را از خاطر نمىبريم و اگر جز اين بود بلاهاى سنگين بر شما وارد مىشد و دشمنان، شما را نابود مىكردند.

*مواظبت و مراقبت: «انّا يخيط علماً بأنبائكم ولايعزب عنا شيىء من اخباركم».

«ما به اوضاع و احوال شما آگاهيم و هيچيك از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.»

*بهره رسانى: «و امّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكا لانتفاع بالشّمس اذا غيبها عن الابصار السحاب».

«امّا چگونگى بهره بردن از من در دوران غيبتم مانند بهرهورى از خورشيد است زمانى كه ابرها آن را از ديدگان، پنهان ساخته باشند.»

وظيفه شيعيان:

*رجوع به دين شناسان: «و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانّهم حجّتى عليكم و أنا حجّة اللّه».

«امّا در پيشامدهاى روزگار، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.»

*محبّت ورزيدن: «فليعمل كلّ امرء منكم ما يقرب به من محبّتنا».

«پس هر يك از شما بايد به آنچه او را به مقام محبّت ما نزديك مىكند، عمل نمايد.»

*دورى از گناه: «فليدعوا عنهم اتّباع الهوى».

«همگان بايد گناه و پيروى از هواى نفس را ترك كنند.»

*تقوى و تسليم: «فاتّقوا اللّه و سلموا لنا وردّ والامر الينا فعلينا الاصدار كما كان منا الايراد».

«تقواى الهى پيشه كنيد و تسليم ما باشيد و امر دين را به ما ارجاع دهيد، زيرا بر ماست كه شما را سيراب از سرچشمه بيرون آوريم همچنانكه ما شما را به سرچشمه برديم.»

*دعاى زياد: «اكثرو الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلك فرجكم».

«براى نزديك شدن ظهور و فرج، زياد دعا كنيد كه به راستى همين دعا، فرج شماست.»

*كسب معارف از اهلبيت(عليهم السلام) «طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا».

«جستجوى معارف و دانشها، جز از طريق ما اهلبيت، مساوى با انكار ما است.»

شرط يارى:

*اخلاص و خير خواهى و تقوى: «انّ اللّه قنعنا بعوائد احسانه و فوائد امتنانه، وصان انفسنا عن معاونة الاولياء، الاّ عن الاخلاص فى النيّة وامحاض النّصيحة والمحافظة على ما هو أتقى و أبقى و أرفع ذكراً».

«به يقين، خداوند ما را به لطف و احسان مكرّر خويش و به بهرههاى انعام و كرم خود، راضى و خوشنود ساخته، و ما را نيازمند يارى دوستان قرار نداده، مگر آن يارى كه از روى اخلاص در نيّت و خيرخواهى محض صورت گيرد و در آن، بر آنچه به تقواى الهى و بقاى نزد خدا و رفعت جايگاه، نزديكتر است، محافظت شود.»

*اتحاد و اجتماع دلها: «ولو انّ اشياعنا ـ و فقهم اللّه لطاعته ـ على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا».

«اگر شيعيان ـ كه خدا براى اطاعت خود توفيقشان دهد ـ در راه وفاى به پيمانى كه بر عهده دارند همدل و همراه مىشدند، سعادت ديدار ما براى ايشان به تأخير نمىافتاد.»

*پرداخت حقوق الهى: «انّه من اتّقى ربّه من اخوانك فى الدّين و اخرج مما عليه الى مستحقيه كان آمناً فى الفتنة المبطله».

«همانا هر يك از برادران دينى تو، پرهيزگار باشد و حقوق الهى را كه برعهده دارد به مستحقين آن بپردازد ـ به بركت دعا و يارى ما ـ در فتنههاى باطل كننده و ويرانگر، ايمن و محفوظ خواهد ماند.»

*پرهيز از گناه: «فما يحبسنا عنهم الاّ ما يتّصل بنا مما نكرهه ولانؤثره منهم».

«ما را ـ از ديدار و يارى شيعيانمان ـ باز نمىدارد مگر آنچه از كردارهاى ناپسند آنان به ما مىرسد كه براى ما ناخوشايند است و توقّع آن را از ايشان نداريم.»

درباره ظهور:

*وابستگى به اراده خدا: «و امّا ظهور الفرج، فانّه الى اللّه».

«امّا امر ظهور فرج، بسته به اراده خداست.»( [56] )

*ناگهانى بودن: «فانّ أمرنا بغتة فجأة، حين لاتنفعه توبة ... كذب الوقّاتون».

«نسبت به گذشته، كسى را سود نبخشد ... يقين كنندگان وقت ظهور، دورغگويند.»( [57] )

*رهايى از طواغيت: «و إنّى أخرج حين أخرج ولابيعة لأحد من الطّواغيت فى عنقى».

«به يقين، من در حالى قيام خواهم كرد كه بيعت هيچيك از طاغوتهاى دوران برگردنم نباشد.»( [58] )

*حادثهاى در مكّه: «وآية حركتنا من هذه اللّوثة حادثة بالحرم المعظّم، من رجس منافق مذمّم، مستحل للدّم المحرّم، يعمد بكيده أهل الايمان».

«نشانه حركت ما از اين خانهنشينى، واقعهاى در حرم با عظمت مكّه است. حادثهاى كه در اثر پليدى شخصى منافق و نكوهيده پديد مىآيد، كه خونريزى را حلال مىشمارد و با مكر و نيرنگ، قصد جان مؤمنان مىنمايد.( [59] )

*ياران وقت ظهور: «فاذا أذنت فى ظهورى فأيّدنى بجنودك واجعل من يتبعنى لنصرة دينك مؤيّدين و فى سبلك مجاهدين».

«خداي زمانى كه اجازه ظهور به من مىدهى، مرا به لشكريان خود يارى فرما، همه كسانى را كه براى يارى دين تو، به پيروى از من بر مىخيزند تأييد كن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار بده.»( [60] )

درباره اهلبيت (عليهم السلام) :

*واسطه آفرينش ورزق: «و امّا الائمة (عليهم السلام) فانّهم يسألون اللّه تعالى فيخلق، و يسألونه فيرزق ايجاباً لمسئلتهم واعظاماً لحقهم».

«امّا امامان (عليهم السلام) از خداى تعالى در خواست مىكنند و خداوند به خاطر اجابت در خواست آنان و بزرگداشت حق ايشان، موجودات را مىآفريند و روزى مىبخشد.»( [61] )

* الگو بودن زهرا سلام اللّه عليها : «و فى ابنة رسول اللّه صلىاللّه عليه وآله و عليها إلىّ أسوة حسنة».

«و در دختر رسول خدا كه درود بر او و پدرش و خاندانش باد، براى من اسوه و الگويى نيكوست.»( [62] )

* عزادارى امام حسين(عليه السلام): «فلئن اخّرتنى الدّهور، و عاقنى عن نصرك المقدور، و لم اكن لمن حاربك محارباً و لمن نصب لك العداوة مناصباً، فلأندبنّك صباحاً و مساء ولأبكينّ عليك بدل الدّموع دماً».

«اگر چه روزگار مرا به تأخير انداخت، و تقدير الهى مرا از يارى تو بازداشت و نبودم تا با آنان كه عليه تو جنگيدند بجنگيم، و با كسانى كه به دشمنى تو برخاستند بستيزم، در عوض هر صبح و شام بر تو ناله مىكنم و بجاى اشك در عزاى تو خون از ديده مىبارم.»( [63] )

ديشب به ياد روى تو خون مىگريستم***از من مپرس بىتو كه چون مىگريستم

اى كاش تا كه بودى و مىديدى از غمت***هردم چسان زسوز درون مىگريستم

تا صبح در فراق تو اى يار مهربان***فريادمىكشيدم و خون مىگريستم

هرشب زهجر ماه رخت، ناله سركنم***سيلاب خون زچشم، روان تاسحر كنم

در جستجوى گوهر وصل تو تابه كى***اين دل به موج اشك غمت غوطهور كنم

روى زمين ز سيل سر شكم پر آب شد***خاكى نماند تا كه زهجرت به سر كنم

جانم به لب رسيد و در اين حسرتم هنوز***كايد دمى كه سير به رويت نظر كنم

شرمنده از گناه به راهت نشستهام***كو قدرتى كه از سركويت گذركنم

گرجان و دل ز آتش هجر تو سوخت، من***حاشا هواى وصل تو از سر بدر كنم

بسمه تبارك و تعالى

«از خداى متعال فرج و ظهور

ولى عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف) را بخواهيم»

قالَ جَعْفَر بْن مُحَمَّد الصّادِق (عليه السلام) :

مَنْ ماتَ مِنْكُمْ عَلى هذَا الاَْمْرِ مُنْتَظِراً كَانَ كَمَنْ كانَ فى فَسْطاطِ الْقائِم (عليه السلام) .

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود:

هركس از شما در حال انتظار اين امر (ظهور مهدى «عجلاللّه تعالى فرجه الشريف» ) بميرد، همچون كسى است كه در خيمه قائم (در حال جهاد همراه با آن حضرت) باشد.

كمال الدين و تمام النعمة، ص 644



پی نوشت:


[1] ـ كمال الدين ج 2 باب 33 حديث 44 صفحه 350.

[2] ـ مدرك پيشين باب 34 حديث 5 صفحه 361.

[3] ـ كافى جلد 2 باب «فى الغيبه» صفحه 132.

[4] ـ مدرك پيشين صفحه 135.

[5] ـ سوره فرقان، آيه 77.

[6] ـ كمال الدين جلد 2 باب 35 حديث 5 صفحه 371.

[7] ـ تفسير نور الثقلين جلد سوم ذيل آيه شريفه ـ حديث 232.

[8] ـ كافى ج 2 باب نادر فى الغيبه صفحه 127.

[9] ـ كمال الدين ج 2 باب 33 صفحه 357 حديث 54.

[10] ـ كمال الدين ج 2 باب 33 صفحه 353 با رعايت كمى اختصار.

[11] ـ مكيال المكارم.

[12] ـ ينابيع المودة صفحه 494 و 495.

[13] ـ اللهم انّا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزّبها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله ـ دعاى افتتاح ـ.

[14] ـ منتخب الاثر فصل 10 باب 2 ص 498.

[15] ـ منتخب الاثر صفحه 221 و 249 و ساير ابواب.

[16] ـ كمال الدين ج 2 ص 644.

[17] ـ سوره نساء آيه 65.

[18] ـ سوره احزاب آيه 6.

[19] ـ تحف العقول صفحه 462.

[20] ـ وسائل الشيعه جلد 18 ص 101.

[21] ـ سفينة البحار جلد 2 ص 381.

[22] ـ وسائل الشيعه جلد 18 ص 99.

[23] ـ سوره انفال آيه 39. «با آنان بجنگيد تا زمانى كه فتنه نماند و دين، تماماً براى خدا باشد.»

[24] ـ بحار الانوار جلد 52 صفحه 340 به نقل از تفسير عياشى.

[25] ـ سوره حديد آيه 17.

[26] ـ مكيال المكارم جلد 1 ص 81.

[27] ـ بحار الانوار جلد 52 ص 364.

[28] ـ نهج البلاغه ـ صبحى صالح ـ خطبه 138، ص 195، قطع جيبى .

[29] ـ ترجمه آزاد.

[30] ـ ينابيع المودة ص 448.

[31] ـ بحار الانوار جلد 51 صفحه 30.

[32] ـ مدرك پيشين همان حديث.

[33] ـ مكيال المكارم جلد 1 صفحه 57 حديث 98.

[34] ـ بحار الانوار جلد 52 صفحه 336 حديث 73.

[35] ـ بحار الانوار ج 52 ص 352 به نقل از كتاب غيبت نعمانى.

[36] ـ بحار الانوار ج 53 ص 86.

[37] ـ منتخب الاثر فصل 7 باب 12 ص 483 به نقل از كافى.

[38] ـ «انما يدرك الخير كله بالعقل» حديث 901 نهج الفصاحه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم).

[39] ـ «دين المرء عقله و من لاعقل له لادين له» مدرك پيشين حديث 1581.

[40] ـ «العقل دليل المؤمن» مدرك پيشين حديث 1961.

[41] ـ «لا استقام دينه حتّى يستقيمَ عقله» مدرك پيشين حديث 2619.

[42] ـ «لايعجبكم اسلام رجل حتى تعلموا كنه عقله» مدرك پيشين حديث 2469.

[43] ـ «الناس يعملون الخيرات. و انّما يُعطون اجورهم يوم القامة على قدرعقولهم.» مدرك پيشين حديث 3155.

[44] ـ بحار الانوار ج 51 ص 61.

[45] ـ بحار الانوار ج 52 ص 384.

[46] ـ مكيال المكارم جلد 1 صفحه 101 حديث 228.

[47] ـ بحار الانوار جلد 51 حديث 34 از كتاب چهل حديث حافظ ابونعيم.

[48] ـ مكيال المكارم جلد 1 صفحه 52 حديث 85.

[49] ـ مدرك پيشين صفحه 101 حديث 228.

[50] ـ منتخب الاثر صفحه 497 ـ حديث 8.

[51] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

[52] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

[53] ـ كلمة الامام المهدى، ص 542.

[54] ـ الزام الناصب، ج 1، ص 352.

[55] ـ كمال الدين، ج 2، باب 45، ص 511.

[56] ـ كمال الدين، ص 484.

[57] ـ احتجاج، ج 2، ص 497 و ص 470.

[58] ـ بحارالأنوار، ج 53، ص 181.

[59] ـ بحارالأنوار، ج 53، ص 181.

[60] ـ مهج الدعوات، ص 302.

[61] ـ احتجاج، ج 2، ص 472.

[62] ـ احتجاج، ج 2، ص 467.

[63] ـ بحارالأنوار، ج 98، ص 317.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا